ننوشتن به وقت درد و رنج، خود دردآفرین و رنجآور میشود، اما گاه فیزیك زندگی و متافیزیك آن ناگزیر و ناتوانت از نزدیك شدن به قلم میكنند و من این تجربه را در دوران «پساسرطانی» بیشتر از دوران «سرطانی» دارم. گویی در گرمگاه حادثه بیشتر و بهتر از كناره آن میتوان دست به قلم بود.
با چهرهاي نحيف در حالي که لباس بيمارستان به تن دارد و کمکم براي رفتن به اتاق عمل آماده ميشود، رو به دوربين نشسته و لبخند ميزند. اينجا شيراز است و بيمارستان مرکزي و زمان، بيست و دوم مردادماه سال هزار و چهارصد و يک شمسي است.
درمان مزمن یک درد – با برقراری محدودیتهای نصفه نیمه بی منطق مشخص و قابل دفاع – به جای درمان حاد و شدید کوتاه مدت – در این جا قرنطینه کامل کوتاهمدت در مقابل محدودیتهای نصفه نیمه بلند مدت – باعث خستگی و نارضایتی آن بخش از جامعه که به این قواعد احترام میگذارند هم خواهد شد و از میزان رعایت و در نتیجه اثرگذاریشان خواهد ...